اشاره :
پس از رای کمیته انضباطی فدراسیون فوتبال مبنی بر محرومیت ناصر حجازی از نشستن بر روی نیمکت تیم نساجی مازندران به دلیل شکایت امیر قلعهنوعی از وی، در محافل فوتبال حرف و حدیثهای زیادی از زبان هر دو طرفین شنیده میشود. ناصر حجازی این روزها خیلی ناراحت و عصبانی است. حرفهایی می زند كه گویا چند سالی است كه در دلش نگداشته است.
مطالب زیر مصاحبه خبر نگار شمال نیوز با ایشان میباشد و خواندنش خالی از لطف نیست.
ناراحتید آقای حجازی، درسته؟
آره بابا، به فدراسیون بد و بیراه میگویند، اعلام میكنند یك یا دو جلسه محروم، اما من نه به فدراسیون كار داشتم، نه به كسی توهین كردم، من با یك جملهای كه گفتم این آقا كوچك است، دلیلی ندارد كه این همه جنجال درست شود.
اصلاً در آییننامه، بندی وجود دارد كه خارج از برگزاری فوتبال، در فضایی دیگر، حرفی زده شود و اینگونه به كمیته انضباطی كشیده شود؟
نه، آنها میگویند ایشان مال فدراسیون فوتبال است. (در این لحظه رحمانی، مدیر عامل نساجی به میان سخن میآید و میگوید: <تازه آنها همه جا اعلام میكنند بر طبق ماده 47 در حالی كه این ماده مربوط به توهین به داور و كمك داور است و احتمالاً منظور آقایان ماده 48 است! بر طبق این ماده نشر هرگونه اكاذیب و مطالب موهن و نیز غیر واقع در رسانههای گروهی در خصوص داوران، مسوِولین فدراسیون و هیاتها از سوی افراد مختلف در تیم مستوجب تنبیهات میباشد.)> باید بگویند به چه دلیل مرا محروم كردند.
اصلاً من میخواهم بگویم، خجالت بكشید، در ماده 48 كجا نوشته اگر به مربی تیم ملی بگویید كوچولوباید محروم شوید؟! مگر كوچك بودن اهانت است، شما به من بگو قدت بلندست، درازی( !دوباره رحمانی به میان بحث میآید و میافزاید: البته من معذرت میخواهم، این كار، شیطنت خبرنگار بوده است، از آقای حجازی پرسیدند نظر شما راجع به امیر قلعهنویی، مربی تیم ملی چیست و ایشان هم گفت شما راجع به آقای پروین با من صحبت كنید، راجع به دایی بپرسید، راجع به این آقا صحبت نفرمایید. خبرنگار گفت یعنی منظورتان این است كه این آقا خیلی كوچك است؟ و حجازی جواب داد نه. پس خیلی بزرگه؟)! همین جوره به خدا! آره، اینجوری پرسید كه این آقا خیلی كوچكه، بنده گفتم نخیر، پس از علی دایی و علی پروین خیلی بزرگتره! خبرنگار نوشت حجازی میگوید خیلی كوچیكه دیگه. برداشت خودش را ضمیمه مصاحبه كرد. من بروم و آنجا هم بنشینم میگویم، رودربایستی ندارم.
یك سوِال مختص ناصر حجازی، خودتان بگویید وقتی جلوی آیینه قرار میگیرید و به چشمهایتان خیره میمانید، چه چیزهایی میبینید؟ منظورم این است كه خصوصیات ذاتی شما چیست؟
(لبخند كم رنگی میزند) من البته خودم را هر وقت كه در آینه میبینم، میگویم خیلی خوشحالم، خداوند یك چیزی به من داده كه شاید به خیلیها نداده باشد، آن هم آدم راستگویی هستم، آدم دروغگویی نیستم. معتقد به خیلی چیزها هستم و ممكن است خیلیها، آن را باور نداشته باشند. به همین دلیل من هیچ وقت در زندگیام نماندم و همیشه خودم و خانوادهام سرزنده بودیم. همیشه دوست دارم ناصر حجازی، ناصر حجازی باشد. نمیخواهم خودم نباشم، دوست دارم خودم باشم. ولی خیلیها دوست دارند خودشان نباشند. بر طبق آن جامعهای كه هستند، بر طبق آن جامعه عمل میكنند و رفتار كنند اما من همیشه میگویم من همیشه همان ناصر حجازی باقی بمانم. رفتارم را عرض میكنم و از این جهت خیلی خوشحالم. خیلی هم ضرر كردم، از لحاظ مالی كه مخصوصاً، ولی حداقل خوشحالم كه مردم نسبت به من دیدگاه منفی ندارند. همین برای من كافی است.
و اگر بخواهید دومی را هم نام ببرید؟
دومی ندارد، همین. همه سرمایه من همین است. همین كه لذت میبرم مردم این همه نسبت به من لطف دارند، اصلاً برای من كافی است. شما به جز مردم چه كسی را دارید؟ میخواهید در میان مردم زندگی كنید. نمیخواهید بروید در جایی زندگی كنید كه تنها باشید؟ به نظر من همین كه در میان مردم هستی و مردم دوستت دارند، كافیاست.
وجدان ناصر حجازی با فراهم آمدن چه شرایطی آرام میگیرد؛ منظورم اوج خواستههای شماست؟
خدا وكیلی در زندگی دنبال هیچ چی نیستم، همیشه گفتم من یك ایرانیم. مردمم را دوست دارم، ایرانم را دوست دارم. دوست دارم یك جامعه سالمی داشته باشم. همیشه، دوست دارم كشور من جهان اولی باشد. آرزو میكنم وقتی خدا مرا از این دنیا برد، برای خانوادهام، آنها كه مرا دوست دارند، ما جهان اولی باشیم، به من نگویند جهان سومی، چرا نمیتوانیم؟ناراحتی من این است كه ما را جهان سومی خطاب میكنند. می گویند نه فرهنگ دارند، نه فلان دارند. خودمان هم میگوییم جهان سومی هستیم. خودمان، به خودمان كشور جهان سوم میگوییم. آرزویم این است كه یك روز، یك روز بدانم كه ایران من، جهان اولی شده است.
وقتی برای اولین بار به تیم جدیدتان میروید، اولین نكتهای را كه به شاگردانتان انتقال میدهید، چیست؟
آها! آفرین! من این را همیشه به شاگردانم میگویم و اینجا هم اشاره میكنم كه همیشه راستگو باشید. هیچ موقع دروغ نگویید. حداقل به من نگویید چون من آدم رو راستیم، با من رو راست باشید با شما روراستم. اگر از من پنج روز هم مرخصی بخواهید به شما میدهم ولی به من دروغ نگویید. اگر یك بار دروغ بگویید: دیگر از مرخصی خبری نیست. خوشبختانه در نساجی ، بعضیها كه كمی شیطون بودند و دروغ میگفتند: برایشان جا افتاده است.
قبل از اینكه سرمربیگری نساجی را قبول كنید، مدتی بیتیم بودید. فكر میكنید چه عوامل بازدارندهای وجود داشت كه مانع حضور شما در تیمها میشد. این عوامل در مورد شما به چه چیزهایی فكر میكنند. منافع ملی و پیشرفت فوتبال را نمیبینند؟
من فقط میتوانم یك جمله بگویم، حتماً نمیبینند. ببینید در كشورهایی كه فوتبالشان پیشرفت كرده است، الگوهایشان را برای مردمشان میسازند، الگوهایی كه خوب باشند. الگو را میسازند كه جوانان از آن الگوها پیروی كنند. از اخلاقش، لباس پوشیدنش و درست كردن رفتارش، ولی اینجا الگوها را میكشند، نمیگذارند الگویی به وجود بیاید. حالا انسانی كه سالم است، كارش را بلد است و بخواهد الگو باشد چه ایرادی دارد؟ در یك میهمانی مرا دعوت كردند تا به عنوان بهترین دروازهبان به من جایزه بدهند. كت و شلوار و كروات زده به مجلس رفتم. به غیر از من هم حسین كلانی، آرمناك پطروسیان ، ویرا و میلوتونوویچ هم كروات زده بودند. جلوی در ورودی مرا گرفتند، گفتند شما باید كرواتتان را باز كنید. گفتم خیلیها كروات بستند، جلوی آنها را چرا نگرفتید؟ گفتند نه آقا، آنها با شما فرق دارند. شما میخواهید بروید روی سن و جایزه بگیرید.
درباره تیم ملی كه شما حاضر نیستید حرفی بزنید، پس برگردیم به نساجی؟
(انگار كه یك چیزی را نگفته باشد، به وسط حرفم پرید) ببخشید، به جون بچهام، همین دیشب، رادیو آلمان به من زنگ زد، دویچهوله، صحبت نكردم، گفتم ممكن است عصبانی باشم، یه چیزی بگویم بد باشد و آنجا پخش شود، ولی من مصاحبه نكردم.بینید، در همین كشورهای حوزه خلیج فارس و دیگر كشورها، كسانی كه مرا میشناسند برای من زنگ میزنند. به امام غریب، زندگی من را آمریكا میدهد تا به آنجا بروم. یعنی لبتر كنم، یك هفتهای میروم. یعنی آرزوی تلویزیونشان این است كه من جلوی دوربینشان بروم، تمام پول مرا میدهند، هزینه زندگی مرا میدهند، عین یك جراح یا دانشمند كه برای علم تلاش میكند. ولی من نمیروم، یعنی نمیتوانم بروم.
چه چیزی شما را نگاه میدارد؟
عشق و علاقه و تعصبی كه به این مملكت دارم. با رفقا كه در اینجا زندگی میكنم. نمیتوانم از اینها بگذرم، خب، این جور مثل بقیه ول میكردم و میرفتم. میرفتم و برگشتم. ولی آنها میخواهند از من استفاده بكنند. این را میدانم، كه بیایم و در تلویزیون صحبت كنم و آنها را بكوبم و فلان كنم اما من نمیروم، اینجا آرامش دارم، میخواهم كار بكنم، ولمان كنید، آقا.
چرا نساجی را انتخاب كردید؟
ببینید من نساجی را از قبل میشناختم و میدانستم كه چه تیمی است. در گذشته تیم بسیار خوبی بود، طرفداران بیشماری داشت، گفتم میتوانم بیایم و با یك تیم جوان و بومی، دوباره از نو ظهور كنم. قرار بود چند بازیكن مجرب بیاوریم اما واقعاً دیدم كه در توان این باشگاه نیست. با این تماشاچی میتوان كارهایی كرد. من هیچ قولی به آقای رحمانی و دیگران ندادهام كه این تیم را به لیگ برتر بیاورم. این تیم كار دارد، به همین راحتی نیست كه به لیگ برتر برود، باید تجربه كسب كند. به همین دلیل این تیم را گرفتم!
حالا فكر میكنید تیم نساجی با شرایط فعلی بتواند یكی از مدعیان باشد؟
اگر بچهها بخواهند میتوانیم به لیگ برتر صعود كنیم. اگر آن تمریناتی كه میدهیم را در زمین اجرا كنند. بالا میرویم. اگر شما به تمرینات بیایید و ببینید، اصلاً باور نكردنی است، آن قدر من امیدوار میشوم، میگویم این تیم خیلی عالیه، ولی وقتی به زمین میروند طوری دیگر بازی میكنند. بعضیها حتی راه هم میروند.
آقای حجازی، فلسفه فوتبال شما چیست؟
من با این كه خودم دفاعم، در دروازه ایستادهام، همیشه دوست دارم فوتبال هجومی بازی كنم. هیچ وقت دوست ندارم بزنم زیر توپ. من همیشه در تیمهایم بیشتر گل زدهام و بیشتر گل خوردهام. حتی در رشت هم، تیم من بیشتر دوست داشت هجوم ببرد. اصلاً از بازی دفاعی بدم میآید.
شیوه مربیگری دنیزلی را میپسندید؟
من اول دوست دارم و همیشه میگویم كه تیم من باید ببرد، نمیگویم نباید ببازد، بلكه باید ببرد. البته پتانسیل تیم را میبینم و بعد اینگونه اظهار نظر میكنم. شما نمیتوانید تیم كوچك را در مقابل یك تیم بزرگ بگذارید و بگویید باید ببرد، نه. تیمی كه در شرایط مساوی باشد من میگویم باید ببرد. هجومی بازی كند و ببرد.
من خودم دوست دارم تیمم زیبا بازی كند، تماشاچی از بازی لذت ببرد كه ممكن است باختهم در درونش باشد. عین برزیل، زیبا بازی میكند ولی چون دفاع ندارد، گل میخورد اما همه برزیل را دوست دارند.
در فوتبال ما خبرنگارها طور دیگری فكر میكنند، ما را ملانصرالدین و خر و بچهاش كردهاند! هر كاری میكنیم ایراد میگیرند. زیبا بازی میكنیم. میگویند آقای حجازی، به زیبا بازی كردن كه امتیاز نمیدهند، از آن طرف بدبخت مرفاوی، امتیاز میگیرد و یك گل میزند، آقای مرفاوی زیبا بازی كنید، سه امتیاز به چه دردی میخورد. به من بگویید به كدام ساز شما باید برقصم؟